جدول جو
جدول جو

معنی شهر بزرگ - جستجوی لغت در جدول جو

شهر بزرگ
(شَ رِ بُ زُ)
مدینه. کوره. (دهار). در برابر شهرک که شهر خرد است
لغت نامه دهخدا
شهر بزرگ
مدينة كبيرة
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
شهر بزرگ
Big City
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شهر بزرگ
grande ville
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شهر بزرگ
大都市
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شهر بزرگ
große Stadt
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به آلمانی
شهر بزرگ
велике місто
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شهر بزرگ
wielkie miasto
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به لهستانی
شهر بزرگ
大城市
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به چینی
شهر بزرگ
grande cidade
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شهر بزرگ
grande città
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شهر بزرگ
gran ciudad
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شهر بزرگ
grote stad
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به هلندی
شهر بزرگ
büyük şehir
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شهر بزرگ
बड़ा शहर
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به هندی
شهر بزرگ
kota besar
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شهر بزرگ
대도시
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به کره ای
شهر بزرگ
עיר גדולה
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به عبری
شهر بزرگ
بڑا شہر
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به اردو
شهر بزرگ
বড় শহর
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به بنگالی
شهر بزرگ
เมืองใหญ่
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به تایلندی
شهر بزرگ
большой город
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به روسی
شهر بزرگ
mji mkubwa
تصویری از شهر بزرگ
تصویر شهر بزرگ
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ رِ زَ)
این کلمه در این بیت خاقانی آمده است:
شهر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کین نوای صفاهان.
و بقرینۀ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفۀ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی از موسیقی باشد ولی در فرهنگهای معموله عجالتاًنیافتم. (یادداشتهای قزوینی ج 5 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(لُ رِ بُ زُ)
حمدالله مستوفی گوید: ولایت لرستان دو قسم است. لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنۀ ثلاثمائۀ (300 هجری قمری). حاکم آنجابوده اند. (تاریخ گزیده ص 537). و هم او گوید در ذکرعراق عجم: تومان لر بزرگ ولایتی معتبر است و در او چند شهرها شولستان فارس و کردارکان قهپایه المستان از حساب آنجاست. حقوق دیوانی که به اتابک میرود میگویند بیش از یکصد تومان میباشد اما آنچه اتابک به دیوان مغول میدهد نه تومان ویک هزار دینار است و مفصل آنکه او را از هر ولایت حاصل چنداست معلوم نیست. (نزهه القلوب ص 70). لرستان یعنی اراضی لرنشین مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد، لر بزرگ و لر کوچک و بین مساکن لر بزرگ و شیراز ناحیۀ لرنشین ثالثی نیز وجود داشت که شولستان میگفتند. بجای شولستان امروز ممسنی و بجای لر بزرگ کوه گیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم و هر یک از دو قسمت لر بزرگ و لر کوچک قبل از استیلای مغول تا مدتی بعد از برافتادن ایلخانان از خود امرای نیمه مستقلی داشته اند که بعضی از ایشان هم به مناسباتی مشهور شده اند و از آن جماعت عده ای یا به علت دخالت در ادبیات فارسی و یا در زد و خورد با سلسله های دیگر در تاریخ صاحب نام و نشانی شده اند ولی ذکر طوایف لر بزرگ و امرای ایشان بیشتر در تاریخ بمیان می آید تا لر کوچک چه این طوایف بین فارس و عراق عجم و عراق عرب و شولستان ساکن بوده و با اتابکان فارس و خلفای بغداد ارتباط داشته اند. و از همه مهمتر مساکن ایشان بر سر راه عراق عرب و دره های کارون و کرخه به فارس و سواحل دریا قرار داشته و غالب لشکرکشیها و رفت وآمدهای مردم ایران جنوب غربی با مغرب و عراق عرب بایستی از طریق مساکن آن طوایف صورت بگیرد، و همین اهمیت موقع جغرافیائی بلاد لر بزرگ خواهی نخواهی ایشان را درجریان زندگانی همسایگان ایشان وارد میکرده است در صورتی که اراضی لر کوچک بالنسبه دور افتاده بوده و آبادی و بلاد سر جاده های معتبر کم داشته است. فهرستی ازاتابکان و امرای لر بزرگ و مدت امارتشان ذیلاً نگاشته می شود و متذکر میگردد که اتابکان و لر بزرگ تا نیمۀ اول قرن نهم باقی بودند و آخرین ایشان که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری برافتاد و سلسلۀ ایشان انقراض یافت:
1- ابوطاهر در حدود 550. 2- اتابک هزاراسب بن ابی طاهر تا 626. 3- عمادالدین پهلوان بن هزاراسب از 626 تا 642. 4- نصره الدین کلجه پسر هزاراسب از 642 تا 649. 5- تکله پسر هزاراسب از 649 تا656. 6- شمس الذین الب ارغو پسر هزار اسب از 656 تا 672. 7- یوسف شاه بن الب ارغو از 672 تا 688. 8افراسیاب بن یوسف شاه از 688 تا 695. 9- نصره الدین احمد بن یوسف شاه از 695 تا 730. 10- یوسف شاه دوم بن نصره الدین احمد از 730 تا 740. 11- افراسیاب دوم بن نصره الدین احمد از 740. 12نورالوردبن سلیمان شاه بن اتابک احمدتا 757. 13- اتابک پشنگ بن سلغرشاه بن اتابک احمد از 757 تا 792. 14- پیر احمد بن اتابک پشنگ از 792 تا 798. 15- ابوسعید بن پیر احمد تا 820. 16- شاه حسین بن ابی سعید از 820 تا 827. 17- غیاث الدین کاوس بن هوشنگ. (تاریخ مغول ص 442 و 443 و 448)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ بُ زُ)
دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. واقع در 89هزارگزی شمال خاوری گچساران. دارای 120تن سکنه است. آب آن از چشمه و ساکنین از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ)
دهی است از دهستان تحت جلگه که در بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ بُ زُ)
خطب. (ترجمان القرآن) (دهار). جلل. فری ّ. خطر
لغت نامه دهخدا
(شِ بُ زُ)
در تداول عامه خاصه کودکان غایط و مدفوع انسان. مقابل شاش کوچک که ادرار است
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُزُ)
پادشاه شاهان. شاهنشاه.شاه چند ناحیه که خود شاهان یا امرایی داشتند. مرحوم پیرنیا آرد: وقتی که چند مردم یا چند ولایت در تحت حکومت یکنفر واقع میشدند آریائیهای ایرانی او را چنین می نامیدند (ده یوپت) و فی الواقع امراء یا پادشاهان کوچکی بودند که نسبت بشاه بزرگ حال دست نشاندگی داشتند. اینها می بایست باجی بدهند یا هدایایی به دربار بفرستند و در موقع جنگ سپاهی برای شاه تهیه کنند اکثرپهلوانان داستانهای قدیم ما (ده یوپت) بودند که هر کدام ولایت یا ایالتی را بطور موروثی در خانوادۀ خودداشتند. دولتهای آریایی در زمانهای قبل از تاریخ بیشتر شباهت به دولت اشکانی داشته اند. (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 160)، عنوان پادشاه اشکانی در ابتدا شاه و بعد شاه بزرگ بود و در زمان مهرداد موافق عقیدۀ غالب مورخان به شاهنشاه تبدیل یافته است. (ایران باستان ج 3 ص 2656). شاه دمتریوس (پادشاه سلوکی) چند سالی در گرگان بزیست و از قرار معلوم سکه ای زده که نوشته اش این است بازی لوس مگالی آرزاکی یعنی: شاه بزرگ ارشک. (ایران باستان ج 2 ص 2677)
لغت نامه دهخدا
(پِ دَبُ زُ)
پدر پدر. پدر مادر. جدّ. نیا
لغت نامه دهخدا
نوعی شیرینی شکر پاره، پرکالهای دراز و پهن که از شکر سازند و بر هم نهند شکر قلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بزرگ
تصویر سر بزرگ
آنکه دارای سری بزرگ است، عالی رتبه عظیم الشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدر بزرگ
تصویر پدر بزرگ
پدر پدر جد پدری، پدر مادر جد مادری
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن و گفتگو با پدر بزرگ یا مادر بزرگ خود در خواب، علامت آن است که با مشکلاتی مواجه می شوید که به سختی می توان از پس آنها برآمد، اما با گوش سپردن بر پند و اندرز دیگران سر انجام بر مشکلات غلبه می کنید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب